به نام حضرت دوست كه هر چه داريم از اوست
. خب از اونجايي كه اين روز ها همه جا حرف از پايان لاست و شخصيت هاي محبوبش هست امروز 3 ميهمان داريم كه افتخاري هستند.كه ميخوايم باهاشون درباره پايان لاست صحبت كنيم.بله درست خونديد.لاست.
اين 3 تن كسي نيستند جز : جان لاك ،جك شپرد و دود سياه عزيز و مترجمشون.
خب بذارين اينطوري شروع كنيم :
- چي شد كه اومدين به لاست .
- دود:وووو وووو ووو ...
- خب دود عزيز اگه اجازه بدين به شما هم ميرسيم.بذارين به شخصيت اول اين سريال برسيم اول.
- جان لاك: خب بايد بگم كه . . .
- جان عزيز من موندم اينا چطور ميگن شما استثنايي هستي؟ يككم اون گاگوله رو به كار بنداز. ميگم شخصيت اصلي .دكتر شپرد شما بفرمائيد.
- جك: بله.سلام ميكنم خدمت شما و همه هوادارانم.راستشو بخواين 1 روز عصر ، شب بود كه من تو حياط خونمون پيش پسر و همسر بوديم و چند نفر اومده بودن سقفمون رو ايزوگام كنند كه من افتادم زمين و سگم اومد كنارم و پارس كرد. من داشتم درد ميكشيدم كه ديدم يكي از كارگرها كه از بالاي پشت بوم اين صحنه رو ديد ، فرياد زد : يافتم يافتم.من كه اصلا نفهميدم چي شد ، خلاصه يك هفته اي گذشت از اون قضيه كه ....
- وووو ووو ووو . . ..
- دود عزيز نوبت به شما هم ميرسه.
- جك: بله ميگفتم ،
- جان : ببخشين اينجا مسئول كيه؟پس كي نوبت من ميشه؟؟
- جان جان صبر داشته باش. دكي ميگفتي . . .!
- جك: بله ميگفتم ، كه در خونمون به صدا در اومد.ديدم يكي پشت دره.خيلي آشنا بود. وارد شد و بعد بحث يك سريال رو كشيد وسط من تا اون موقع هيچ كاري نكرده بودم در زمينه سينما ولي قبول كرد پيشنهادش رو و اينطوري شد كه من رفتم بازي كردم اسم اون آقا جي جي آبرامز بود.و وقتي اولين سكانس سريال رو گرفتيم و افتادم تو جنگل يادم اومد كه اين نويسنده همون كارگر رو پشت بوم بوده كه بعدا مشخص شد بعلت بحران اقتصادي شغل دومش اين بوده.
- عجب... ! بسيار خب.ب دكتر سوال ديگه اي كه دارم . . .
- جان و دود : ووو /آقا... / ووو
- جان جان و دود عزيز شما نميتونين الآن حرف بزنين.
- جان: به من نگو چيكار نميتونم بكنم.!!!
- اِ اِ اِ ؟ نه بابا؟
- جان : آره ،دود تو ام دهنتو ببند كه هوا كش رو روشن ميكنماااااا...
- خب حالا شما بگو.چي شد همه گفتن شما استثنايي هستي ؟
- جان : خب راستش قضيه از اونجايي شروع شد كه من در يكي از قسمت هاي سريال بون رو به كشتن دادم و كلي از هواداراشو نااميد كردم و خيلي كارها مانند پيدا كردن دريچه و الكي فشار دادن دكمه در دريچه تا رسيد به جايي كه ميخواستم خود كشي كنم و خيلي بدبخت بودم و گول 1 فلج مغزي مثل بنجامين لاينوس رو خوردم.اينا همه چيزهايي بود كه باعث شد به من بگم جان لاك استثنايي...!
- عجب. . . .
- ووو ... وووو ... ووو ...
- دود عزيز دندون رو دي اكسيد كربنت بذار يك لحظه.:D
- ووو وووو .... وووو ....
- عجبا.... مگه نميبيني مترجمت رفته WC دندون رو دي اكسيدات بذار تا بياد .ما كه نميفهميم چي ميگي ؟
- -وووو وووووووووووووو (با صداي بلند)
- مترجم: داره ميگه كولر رو خاموش كنين.
- اِاِاِ راست ميگه ميبنيم چرا از اون موقع نصفت رفته.:D
-خب دود جان شما چجوري كشف شدي ؟
دود: ووو وووو وووو .. . .مترجم: ميگه كه يك روز در تو خونه جيكوب اينا آتيش روشن كرده بودن كه مادرش تو آتيش يك چيزي ريخت و دود حاصلش شدم من.
-همه اينا رو تو اون ووو ها گفت؟
-مترجم: بله.
- عجـــــب!!!بسيار خب بعد چي شد به جزيره رفتين؟
- و وو وووو ووو . . . مترجم: داداش جيكوب هر موقع قهر ميكرد ميومد تو پشت بوم و هي تف ميكرد تو لوله بخاري كه خونه من بود.منم يك روز عصباني شدم و تسخيرش كردم و اين قضيه قلب جزيره و اينا همه الكيه.
-جالب بود.عجب داستاني داره اين لاست.
بله با شما خداحافظي ميكنيم تا دفعه بعد كه با مهموناي جديدمون بيايم خدمتتون!
نويسنده :BLACK MASTER
(اميرحسين)
------------------------------------------------
هر هفته يك مصاحبه - شماره هاي جديد به زودي در سينما سنتر![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)